۱۳۸۶ فروردین ۳, جمعه

شعر برهنه در عکس، ستاره و زمان-سه



دامنه : کمان گره خوردن در یک گورستان دوطبقه

موضوع : شعر برهنه در عکس، ستاره و زمان-سه




ميهمانی چای، حسی سوزنی است از بينش استخوان در دوخت و دوزی از ريختچه های ژاپنی.











ميهمانی چای پابند چيدمان خود است اما از درون جهت گريزاست.می گويم انتصاب کلمات بستر تازه می خواهد و ضعف اين متن در فقدان چنان بستر(عمل) ی است. استخوان را به آن شيوه ای که معرف سرايش اوست بايد رساند. بستری تازه برای واژه (مثل سيمان يا قوری چای يا کيسه ی زباله )
بستری که هايکو برآن می نشيند خط است. خط نگاري های آپولينر بر شکل می نشينند. به گمان من بيان آنها تبعيت از معنا نمی کنند آنها تابعی از اشکال هستند. استخوان، تابعی ندارد. يعنی که تنها دامنه ای است که آنچه خوانده می شود هربار تابعی از آن می سازد. اين دامنه يا مرز را به ناچار می پذيريم. به خصوص که ناچاريم بن بست ها را بپذيريم تا تجربه کنيم. و اصلا تجربه می کنيم تا به اين بن بست ها برسيم. دامنه را به اين شکل اگر حريم بدانيم، می تواند خط الرسم فارسی باشد، می تواند گنگی جنسی باشد يا کسر افعال. زمان را می توان به بازی گرفت و از اين جهت زمان در استخوان دامنه نيست. گروه هايی از توابع بر اين دامنه می توانند مارا به هايکو برسانند يا خط نگاری های آپولينر. گاهی از ميان اين دامنه راهی می جوييم به سوی حجم. اين به طور قطع منظور استخوان نيست. نگارش استخوان به منظور راهی برای خواندن نيست(اين تجربه را داشته ام و مدتی فکر می کردم گشايش پيچيدگی نوعی طی مسير استخوانی است) استخوان درگير بستری است که درآن می خوابد(مثل سيمان يا قوری چای يا کيسه ی زباله يا يک شعر) و از اين جاست که چيدمانی است فارغ از چينش.
واضح است که تجربه ای در فرم و محتوا ممکن است هرزه باشد اما همين هرز رویی ها نشانه است.