۱۳۸۵ مرداد ۱۱, چهارشنبه

«حتی/ آن چه می گويم/خواهد مرد *»




نه هزار و هشتصد و پنجاه و پنج شنبه - صبح

پاندای خوبم، سلام

آخرين باری که نامه نوشتم مربوط می شود به پنج شش سال پيش و خيلی راحت برايت تعريف کنم، بيشتر تقصير پدرم شد که ديگر نامه ننوشتم. حالا اين جنايت اديپی را به خاطر تو مرتکب می شوم. دلم هم لک زده ببينم اين نامه نوشتن چه جوری است،حالا. شايد هم تقصير ورتر و گوته و توصيف نژاد نجيب اسب ها در بارت باشد. يک کمی هم، مال اين حرف ها شده ام، چون تو هم مقصری. الان مطمئنم که تو بيشتر مقصری چون خودبه خود در فضا توليدمثل می کنی، امروز که توليدمثل می کنی، فردا توله ات هم دارد توليد مثل می کند. بعد البته جای کسی تنگ نمی شود، چون موضوع جنايت در ميان است و به همين خاطر است که تو مقصری، يک کمی و به نظرم اين نامه بايد جواب يک نامه باشد، ولی نه کاملا عين يک جورآب بوگرفته، در برکه ی مشکوک يک جفت کفش.
حالا که يک کمی گذشته و تا اين جای اين نامه را خواندی تصميم خودم را گرفتم و مطمئن شدم که اين نامه را ادامه بدهم و جواب نامه هم نباشد چون جواب نامه نيست و به همين خاطر تصميم خودم راگرفتم که مطمئن باشم حالا يک کمی گذشته و من بعد از اين همه سال می خواهم جواب نامه ات را بدهم .اين جوری است که خوب می گذرد،عين يک جورآب بو گرفته که مرکز ثقل جنايت است. کسی هم که بو نمی برد کار من و تو باشد مگر اين که حسابی مست کرده باشيم که کيرتوی کون از اول تا آخر قسمت نمی شود. همان فرصت سيگار کشيدن را هم ازدست داده ام وبدبختانه بدون سيگار، شعرم هم نمی آيد. شايد يک سری به اين داروخانه ی ته خيابان ِ پارک بزنم، اين چي همين، ده تا پانزده تا قرص «وای يا وای اگر يا آ يا واگريا» بگيرم بلکه اتوبوسم راه بيفتد. يادت هست می گفتی زياد توی اين اتوبوس نمان؟ خب ما اينيم! شايد هم اين نامه را داخل اتوبوس برايت نوشتم و خودش هم شد اول اتوبوس. پس حالا که شعری، مطلعی درکارنيست يک چيزی محض اروغ زدن برايت تعريف می کنم که به جنايت خودمان ختم شود و بو هم ندهد که کار من و تو بوده است.اين جوری هم اين نامه نوشته می شود هم اتوبوس راه می افتد. خب از چی برايت تعريف کنم؟
الان زور خودم را دارم می زنم تا خوابم نبرد ولی يک کم وضعيت پيچيده ای است عين پرواز آخرت می ماند.يک جزوه ی برعکس روی ميزم هست با اين عنوان: جزوه ی نقشه ی راهنمای مناطق کوهستانی شمال تهران از فصلنامه ی کوه که البته هيچ ربطی به ماجرای جنايتمان ندارد چون بو نمی دهد ولی برای پرواز آخرت ِ برعکس راهنمای خوبی است چون همين که برعکس ورقش بزنی از راه و روش معکوس کوه و کمر شديدا شاد می شوی و کمتر زور می زنی خوابت نبردو اين ها را فقط تو می فهمی چون تا کسی در ِ قلبش، مادرزاد نلنگد، آلن گينزبرگ باد نمی کند که عطسه اش بگيرد.عافيت. و همين طوری که آدم را ياد آنی هال نمی اندازد، مگر اينکه جلوی آدم را بگيرد و زيپش را بکشد پايين.اين ها را فقط تو می فهمی چون زيپت را پايين نکشيدی. چون من هنوز خرگوشی هستم که هر دوازده ساعت يک بار، بايد ايندرالش را بالا بيندازد و ديپ بلوزش را گوش کندولای روزنامه ها جلق بزند.

جنايت همين است : من و تو و سان فرانسيسکو و هزارو نه صد و شصت ونه و همين حدود، رو به عقب تر. با يک تخت فلزی زنگ زده توی اتاق دودگرفته ای که حداقل ده سال است هر سال زنی مخش را با سرب داغ خالی کرده داخلش. قبل از اين که خرابش بکند، توی پوک آخر سيگارش از نور نئون قرمز بيرون روشن و خاموش شده و چشمک زده و استريپ عرقش را بالا کشيده. قبل از اينکه تا ابد به يک بعد از ظهر سگی که آنجا دراز می کشيم و باب ديلان گوش می کنيم و گراس بار می زنيم زل بزند. تا ابد
زل بزند به زوزه هايی که کشيديم به شب هايی که باهم خوابيديم
به فضای توليدمثل، خنده ،تعجب ، قهوه و پرتره های لخت و چاک کون، شبيه سازی پرلاشز و رنگ روغن به دست کاری سی ودوهزار لغت دزدی.
حيف که زن نشديم، نه؟ راستی زنت را نوشتی؟

جنايت همين است : هفت سال در چرا؟گاه اصفهان هفت سال روی چمن های شريف و هفت لينچ ناتمام و هفت خرداد تاهشت خرداد و هفت گاو لاغر و هفت گاو چاق و هفت اندی وارل هول وهفت ماريلين مونرو.

جنايت همين است:من و تو و گره خوردن دايمی گورستان دوطبقه و ساکسيفونيست مست و دسته ی آماتور پانداهای فاحشه در دستورالعمل پرفروش يک دقيقه شاد شدن درنيتروژن مايع اين اتوبوس درحال گذرروی گربه های لهيده ی شب.

جنايت همين است :تهران. جايی که آب کيرم لای روزنامه ی مچاله ی شرق گنديد.جايی در آستانه ی سکته و سرب و دود زنگ زدم صدوهجده تا بفهمم امروز چند شنبه است برای اين که خيلی مهم است آدم بداند امروز چند شنبه است.

جنايت همين است:تابلوی خيابان يک طرفه روبه جاذبه ی اعماق زمين در نور آبی مات کافه بلوز موک زدن شصت و چمباتمه زدن توی جاذبه ی قبر وجاذبه ی الکل داخل دلستر(به سلامتي)، جاز مرده، جاز جان داده، جاز جديد، جاز و جاز و جاز ِلاس با دختری مقابل آينه ی پيکاسو و گپ زدن با اسنيف مهربان و نگه داشتن پياده روی سنگی کوچه ی آلفرد، لب های حوزی، لب های تو، لب های من و لب ها و دست و پا و چشم و آب خنک زاينده رود و دسته ی نوديست های متعصب مذهبی لای بوته های شمشماد و دسته ی پرنده های روانی درحال و هوايی سه متر بالاتر از زمين با چشمهای سرخ و پای مادی های بهشت آسای حشيش وپژمان.

جنايت همين است:افتادن از نردبانی که به مرگم می رسيد. نعش شدن و چای و نبات و بغل بخاری و شرايط مدرن و مزخرفات ذهنی پسامدرن. چرت ِ (يک چرت با اوه؟ يا اه! هرجور که دوست داری بخوانش:) مطلوب و چرت مرغوب و چرت باشکوه و چرت شاهکار و چرت محشر و چرت عجيب و چرت پرت از نردبانی که به مرگم می رسيد پرت در اين و پرت در آن و پرت وپلای پرت در پرتو پلاسم.

جنايت همين است:جنايت است پوست و مو جنايت است عرق کردن جنايت است
بازی جنايت است بشر جنايت است اليا کازان جنايت است ژنه جنايت است و همه ی مداخل يک فرهنگ لغت جنايت است .
نوشتن جنايت است ننوشتن جنايت است درهم بودن جنايت است بودن جنايت است زوزه جنايت است پاندا جنايت است آلن گينزبرگ جنايت است مقدس جنايت است جنايت مقدس است : « مقدس‌، مقدس‌، مقدس‌، مقدس‌، مقدس، مقدس، مقدس، مقدس‌، مقدس‌، مقدس، مقدس، مقدس، مقدس‌، مقدس‌، مقدس،جهان‌ مقدس‌ است‌، روح‌ مقدس‌ است‌، پوست‌ مقدس‌ است‌، دماغ‌ مقدس‌ است‌، زبان‌ و کیر و دست‌ و کونِ آدمي‌ مقدس‌ است‌،همه‌ چيز مقدس‌ است‌، همه‌ كس‌ مقدس‌ است، همه‌ جا مقدس‌ است‌، هر روز ابديت‌ است‌، هر انسان‌فرشته‌يي‌ است، کفَل همان‌قدر مقدس‌ است‌ كه‌ ملِك‌ مقرب‌، ديوانه‌ همان‌قدر مقدس‌ كه‌ تو روح‌ و روان‌ من‌، ماشين‌ تايپ‌ مقدس‌ است‌ شعر مقدس‌ است‌ صدا مقدس‌ است‌ شنوندگان‌ مقدس‌اند وجد مقدس‌ است‌،پيتر مقدس‌ آلن‌ مقدس‌ سالمون‌ مقدس‌ لوسين‌ مقدس‌ كروآك‌ مقدس‌ هانك‌ مقدس‌ باروز مقدس ‌كاسدي‌ مقدس‌ گدايان‌ مقدس‌ گدايان‌ بدبخت‌ و مفلوك‌ فرشتگانِ‌ كريه‌ِ مهربانِ‌ مقدس‌، مادر مقدس‌ام‌ در تيمارستان، کیر مقدس‌ پدربزرگ‌هاي‌ كانزاس‌، ساكسيفون‌ نالان‌ مقدس‌، آپوكاليپس‌ِ موسيقي‌ِ باپ‌ِ مقدس‌، جازيست‌هاي‌ مقدس‌ ماريجوآنا هيپي‌ها طبل‌ها و چپق‌هاي‌ صلح‌ مقدس‌، انزواي‌ مقدس‌ِ آسمان‌خراش‌ها و پياده‌روها، كافه‌هاي‌ مقدس‌ آكنده‌ از ميليون‌ها، رودهاي‌ رازآميزِ مقدس‌ِ اشك‌ها در زير خيابان‌ها، قربان‌گاهِ مطرودِ مقدس‌، رمه‌هاي‌ مقدسِ‌ ميانه حالان‌، ديوانه‌ ـ چوپان‌هاي‌ مقدس‌ِ عصيان‌، آن‌كه ‌لس‌آنجلس‌ را مي‌كاود خودش‌ لس‌آنجلس‌ است‌، نيويورك‌ِ مقدس‌ سن‌فرانسيسكوي‌ مقدس‌ پئوريا و سياتل‌ مقدس‌ پاريس‌ مقدس‌ طنجه‌ي‌ مقدس ‌مسكوي‌ مقدس‌ استانبول‌ مقدس‌، زمان‌ِ مقدس‌ در ابديت‌ ابديت‌ِ مقدس‌ در زمان‌ ساعت‌هاي‌ ديواري‌ مقدس‌ در فضا بعد چهارمِ‌ مقدس ‌بين‌الملل‌ِ پنجمِ‌ مقدس‌ فرشته‌ي‌ مقدس‌ِ مُلُك‌، درياي‌ مقدس‌ صحراي‌ مقدس‌ راه‌آهن‌ مقدس‌ لوكوموتيو مقدس‌ انديشه‌هاي‌ مقدس‌ توهمات‌مقدس‌ معجزات‌ مقدس‌ حدقه‌ي‌ مقدس‌ چشم‌ها مغاك‌ مقدس‌،بخشايش‌ مقدس‌ است‌، سعادت‌، مهرباني، ايمان، تقدس‌، تعلقات‌مان‌، بدن‌ها، زجر، شرافت‌، محبتِ‌ بس‌ تابناك‌ و هوشيارِ ملكوتي‌ اين‌ جان‌ مقدس‌ است‌
**
»
.


* فن شعر (ماری کلر بانکارت ترجمه ی بابک منوچهری )
** پانوشتی بر زوزه (آلن گينزبرگ ترجمه ی مهدی راد )





اتوبوسی به نام وطن


*

پناه گاه من
ميان فلزهای عمود
مخمل زيگزاگ ايستگاه اتوبوس
با خلط های راه و بی راه و کنار
در انتظار آغوشت
مانده ام
تو را زادگاه معلقم
از جان و دل دوستت دارم

چقدر برايت سرک کشيدم
به سراغم نيامدي
چند باربه سويت دويدم
منتظر نماندی
مردمی سوار و
مردمی پياده
مردمی به استهزايت نشسته
و مردمی در سکوت
در انتظار رفتن از تو
با تو بوده اند
يادگاری های رويت
يک نقاشی تخمی از کيری
با مثلا دو تخم
و يک نصحيت بزرگ برای شنيدن حرفهای راديو فردا
خط خطی
ما نون مونده نمی خايم
آخوند کونده نمی خايم
ردی از جويدن ابر صندلی
کيرم توی کست
از طرف حاميان اشباح سياه
لعنت بر پدر و مادر کسی که اين را بخواند
لعنت بر خودت
من خرم
بی نزاکت
خودتی عوضی
مجيد کونی
هر شب دندان های خودتان را مسواک بزنيد
M=T
M گه خورد با تو
قرمز هيچ گوهی نيست سرور آبيه
ما از شما حمايت می کنيم (حزب خران)
واقعا نفهمي
روده ی صندلی پاره شده
جايی برای نوشتن من نيست
جايی برای نشستن من نيست
جايی برای ايستادنم نيست
جايی برای نفس کشيدنم نيست
درآغوشت برای من جايی درآغوشت نداشتی برای من جايی در آغوشت نداشتی درآغوشت برای من جايی
کجايی؟
ايستگاه آخرت کجاست؟

*

تورا تا چه وقت دوستت دارم؟
ای وطن
- ساعت چند است؟
کسی حرفی نزد
نه پيرمرد روبرو
نه مرد بغلی
و نه ميدان انقلاب
چهارباغ کمی از پاييز گذشته بود
از کنار درخت های سابق
رد شدم
از بالای چاله ی متروی جديد
از روی سرهای کوچک داخل چند ماشين
مدام ايستگاه بود
و همهمه
و کسی حرفی نزد

*

اگر گذاشتی چيزی بخوانم
ترمز پشت ترمز
هی تکانم می دهی

*

راديو سرفه ی کوتاهی کرد و
به همين خاطر از همه ی ما عذر خواست
من هم از راديو عذر خواستم
ولی راديو کوتاه نيامد و
باز عذر خواست
من هم پام را کردم توی يک کفش
عذر خواستم
راديو هم پاش را کرد توی يک کفش و عذر خواست
من بلند تر عذر خواستم
راديو بلندتر عذر خواست
من کفرم در آمد و عذر خواستم
راديو کفرش در آمد و عذر خواست
بلند شدم بزنم توی دهنش و عذر خواستم
راديو فحش را کشيد به سرتا پايم و عذر خواست
دست کردم توی جيب بغل دستيم و ضامن چاقوش را زدم
يکی دستم را گرفت و از راديو عذر خواست
راديو ازش عذر خواست و
يکی از يکی عذر خواست و چاقو کشی شد:
راديو شکم يکی را سفره کرد و عذر خواست
يکی داشت انگشتش را از توی کون يکی در می آورد
و عذر خواست
راديو کون يکی را جر داد و عذر خواست
يکی روی کف پخش شد و يکی با لگد روی صورتش رفت
و عذر خواست
راديو پاش را از روی صورت لهيده ی يکی برداشت و عذر خواست
يکی يکی را تا دسته کرد و عذر خواست
راديو يکی را پاره کرد و عذر خواست
يکی زبانش را گاز گرفت و عذر خواست
راديو حلق يکی را بريد و عذر خواست

يکی مرد و عذر خواست
راديو يکی را کشت و بعد عذر خواست
.
به جنازه ها
با بهت
نگاه می کرديم
نگاه نمی کرديم

راديو تل مرده ها را به زور از در بيرون می ريخت
و نفس زنان می گفت:
ای مردم فهيم
دانا
فکور
ای اتمهای در حال مکاشفه
مخلوقات اشرف خدا
در منظومه ی شمس و مولانا
ای اميران مخلص
جان برکفان ترکيده روی مين های زرد وپوسيده ی
مدفون ترين تمدن باشکوه جهان
ای مشت های مهمان نواز
بر گره های کور دشمنان
آويزان ميان خزر تا خليج تا عبد فارص
لاله های مهربان پلاسيده در گلدان
دويده ميان علف های آمفتامين ِ لوت
ای تنبان بزرگ و کوچک راسته کتان دوخت تُرک
دلاورا... که گلوش گرفت و
سرفه ی کوتاهی کرد و
به همين خاطر از همه ی ما عذر خواست.
من هم از راديو عذر خواستم
ولی راديو کوتاه نيامد و
باز عذر خواست.

*
و
نقاط عطفی شديم برای مشتق شدن به سپاه های تک نفره با دوجين ادوات زنگزده، ستون فقراتی برای باريدن شاد شدن، بانريدن شاد شدن
آب شدن از ته گلو پاشيدن توی افق بيابان عين چشمه خشک شدن، زير فواره زدن درآتشفشان قرمز شاشيدن توی دماغ گردی زدن بالای روييدن لبه ی پرت شدن تا سرحدمرگ گوزيدن،
با توبودن
جان کندن وازجانکندن
در انحنای منتهی شدن به من تهی شدن با فنر،
تشخيص فوری چکه ونم با مواد فقط در اين محل ،
آماده باش از سرکشی ته کشی، برای تزريقی آخرين آماده باش،
از رگ زير خايه هايت، آماده باش، روبرو آماده باش، روبرو آماده باش
-برای سلامتی خودت و راننده صلوات
-اللا هم صل علی...
از سقف مرا ببر بالا
- الا کلنگ
عقب تر
- الاهم ونگ ونگ
و دوباره
به اينجا نيار.


کاوه بهرامی آذر 84- مرداد 85

۱۷ نظر:

ناشناس گفت...

تمام ثانيه هاي معلق .تمام خوابهاي آويزان.تمام روياهاي بريده و تمام دردهاي درد.تمام آرزوهاي بر آب و تمام فريادهاي حباب.تمام آنچه حتي خواهد مرد.تمام مرگ،كاوه.تمام مرگ
صلوات

ناشناس گفت...

الان مطمئنم که تو بيشتر مقصری چون خودبه خود در فضا توليدمثل می کنی، امروز که توليدمثل می کنی، فردا توله ات هم دارد توليد مثل می کند. بعد البته جای کسی تنگ نمی شود، چون موضوع جنايت در ميان است و به همين خاطر است که تو مقصری، يک کمی
tazegi dasht baram...

TaLkHaK گفت...

در مورد اون کامنتی که گذاشته بودی، که مگه تو آسمون هم کیر هست. خودت جوابشو دادی: چون خودبه خود در فضا توليدمثل می کنی، امروز که توليدمثل می کنی، فردا توله ات هم دارد توليد مثل می کند.
یعنی فکر میکنی این کم میاره؟ من که همون که تو گفتی رو به این توله های تکثیری ترجیح میدهم.

ناشناس گفت...

جنایت با عرق کردن و پوست و مو ورق خوردن و آب مقدس است که می ریزد به همه مداخل شهر!

ناشناس گفت...

Hal dad, merci.

ناشناس گفت...

be jenayate zibayi mortakenb shodid...be omide janayat haye har che ghibihtar, va moghaddas tar...

ناشناس گفت...

salam kave adress webeto az tooie sangare kayvan didam... khoob minevisi chizi ke emrooz ma tooye iran kam darim... toonesi be webe man ham sar bezan...

ناشناس گفت...

ببین نوشتی چه چیز ابلهانه نیست ؟ لااقل می دونم این که آدم گینزبرگ و ازاحمقهای نسل بیت نباشه ابلهانه نیست،احمقهایی که خود را کیهان شناس جهان درون می دانستند و در جهان پس از کانت مثل سید حسین نصر همه چیز را مقدس . به قول دوستی یک جمله از کارهای مارک توآین به کل آثار اینها می ارزد!!!

ناشناس گفت...

من فقط یه جمله ی خیلی ساده نوشتم اون جا حالا چه برداشتی داشتی نمی دونم....از نظر تو کل نسل بیت احمق هستند؟ خوب باشن یا اصلن هستن ...چه ربطی داره به آدرنو ؟ مگه چوب تو کون آدرنو می کنن؟ خوب حالا چه ربطی به سید حسین نصر!!!!! داره ؟ مگه هرکی ريش داره يه ربطی به يه چيزی داره؟اين اسم ها که روی ورق بازی نیستن که اگه بازیت خوب نیست بپاشی تو صورت طرف مقابلت ...اصلن ولش کن رفیق . دیروز که با آدرنو صحبت می کردم به نظر نمیومد شاکی باشه از حرف من . تازه کلی خندید وگفت اگه این حرف رو نمی زدی ابلهانه بود ابله! می مونه تو که من از طرف کل احمقای نسل بیت به خصوص آلن گينزبرگ ازت عذر می خوام رفیق. بیسفادیم دیگه...

ناشناس گفت...

اشتباه نكن. تو ايران فقط نقطه كم داريم. سه‌تاس.

ناشناس گفت...

inja vage'eiye
doos daram inja ro

ناشناس گفت...

کاوه این عکس تو هست این بغل؟تو یک شکل دیگه نبودی؟یا من توهم زدم؟!

ناشناس گفت...

pesar kojayi ta bebini webloget faryade sokoot sar dade?!!

ناشناس گفت...

چقده عوض شدی پسره!

ناشناس گفت...

تو حالت خوبه کاوه؟

ناشناس گفت...

ghiyafaro:))

ناشناس گفت...

khob maloome kasi ke in hame weblog esh o update nakone cheshash sabz nis !