۱۳۸۵ دی ۳, یکشنبه

شعر برهنه در عکس، ستاره و زمان- مقدمه







دامنه : کمان گره خوردن در یک گورستان دوطبقه


موضوع : شعر برهنه در عکس، ستاره و زمان- مقدمه





من در سی و پنج میلیمتری زباله ها در جست وجوی زبان استخوانم. آنچه جمجمه ی شعر، بدون لب می خواند،ضمیروضمان ندارد و جا به جا در اشکال فراموش خوابیده، درجای خود بند و بلند نمی شود، نمی شود بلند خواند.
با نگاهی به مالارمه می گویم استخوان حضوری میانی است برای شعر. میانه ی حضوری در شعر نه پس از غیاب و نه در لحظه ی قتل. آن میانه ی حضوری که زیر خاک مانده و نامیراست. تنی است مرده،غایب، پوسیده در قاب. حضور، ناتنی استخوان است. به همین شکل فکر می کنم هنوز حفره ای خالی در قاب شعر وجود دارد که هم ارزی خودش را با زمان ما از دست داده است. حفره ای که تنها با توجه به زمان خودش یا عکس آن(خود زمانی اش) می شود از آن نوشت.پس استخوان عکس است. استخوان میانه ی حضوری است در قبر و در ذهن جمعی فرسوده در سوگواری غیبت تن. پنهان و ساده و لخت و پیچیده. ما البته کالبد شکاف این حضور نیستیم. این استخوان ، هم خورده ی حضور است نه غیبت است و نه کالبدی شکافته.

استخوان، عکس زمان است.که پیش می رود تا جدید نباشد.همان نویی است که جدید نیست. آپولینری نیست . چینش او را می شود خواند و معمولا، تنها می شود خواند. استخوان، چیدمان است نه لزوما چینش و آپولینری است آن طور که چینه خوانی اش را می طلبد. پس استخوان چیدمانی است در عکس زمان تا بازگشایش قاب ِ قبرگونه اش.
سوال ِ روشنگر می تواند این باشد: تصورطولی ما از طول چیست؟ این همان سوالی است که باید از زمان استخوان پرسید: استخوان برشی زمانی نیست اما زمان دارد. مثل عکس و همان طور که عکس زمان.

من در سی و پنج میلیمتری زباله ها در جست و جوی زبان استخوانم. به دنبال کشفی تازه نیستم. مقید به نشخواری فلسفی نیستم. شعر فلسفی (قلمه گی فلسفه) کار(یا سواد) من نیست. من در موقعیت های فلسفی درد * دارم نه شعر. هم این که انتخاب من به جای شعر، سرایش است. از سُر خوردن آمدن سَر خوری و سرخوشی در سریدن و عیش و آی اش، نه شعور. من به اوزان دیگر ،کلمات دیگر از شعر، درشعر دیگر فکر نمی کنم . فلسفه ای که شعر را می چشد، چشمه ی شعرنمی شود یعنی از موقعیت شعری می شود نوشت و درد داشت،نه درموقعیت شعری.پس نوشتن از شعر،از شعر شروع می شود(نه در شعر) دوتایی آنها دراوزان مختلفند والبته که متخلف ِ هم.

آن جا و هرجا ، در هم زدن حضور، بازی گوشی در موقعیت شعری وشرح آن را می خواندید و خواننده ی آن می شوید.که آنچه تشبیه می شود شبیه آن چه می شود و چه و چه. این گفت ِ برهنه ای درجمع است ، در عکس و ستاره و زمان. اگر هراس و هوس بگذارد- بگزارد.




امضا

-------

* هیجان وهراس و هوس و سه ه ی بزرگ دیگر

هیچ نظری موجود نیست: